سه شنبه 91 آبان 16 , ساعت 9:48 عصر
نمیدونم آدما تا کی و تا کجا فرصت دارند... اما امشب با خودم و تو تنهایی هام تصمیم گرفتم تا یچیزی رو تمومش کنم، یچیز که سالهاست ذهن و روحمو عذاب داده
به خودم اثبات کنم که خدارو و اونایی که خدا به من یاد داد دوسشون داشته باشمو، دوست دارم و بخودم نشون بدم که با اراده ام
اما نمیدونم هنوز فرصت دارم یا نه، دیر شده یا نه اما اینو می دونم که اگه حتی یه ثانیه هم زنده باشم میخوام که به این تصمیمم عمل کنم
خدایا همه امیدم تویی، تو، تو...
مولای یا مولا، انت مولا وانا العبد وهل یرحم العبد الی المولی
خدا کمکم کم، باز آبرومو به تو میسپارم
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|